هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دل‌باختگی به معشوقی با چشمان مست و ابروی کمانی می‌گوید. او از رنج عشق و بی‌وفایی معشوق شکایت دارد و بیان می‌کند که دلش درگیر این عشق شده و چاره‌ای جز تسلیم ندارد. معشوق با وجود وعده‌هایش، او را رها کرده و شاعر از این جدایی درد می‌کشد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از استعاره‌های شعری ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.

شمارهٔ ۳۵۷

تا دلم روی چو ماهت را بدید از دست رفت
زلف مشکینش دل مسکین ما بشکست رفت

تا کمانداران ابرویش دل از دستم ببرد
چاره ای دیگر ندارم چونکه تیر از شست رفت

زینهار ای دل ز تیر چشم مستش گوشه گیر
هر که هشیارست می دانم ز پیش مست رفت

گرچه من از عهده عشقش نمی آیم برون
آن نگار شوخ دیده عهد با ما بست رفت

گفتمش دستم شبی از وصل جان پرور بگیر
داد او انتظارم تا نگار از دست رفت
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.