۱۹۶ بار خوانده شده
چه باشد ار تو ز لطفم کنی زمانی شاد
جهان کنی دگر از وصل خویشتن آباد
گذشت داد من از حد برون ز دست غمت
بده مراد دلم بیش از این مکن بیداد
اگر به کلبه احزان ما دهی تشریف
هزار جان عزیزم فدای جان تو باد
مرا سریست بر آن آستان و می دانی
فدای راه تو کردیم و هرچه باداباد
منم که بنده ی آن قامت چو سرو توأم
به بوستان وفای تو همچو سرو آزاد
جفا کنند حبیبان ولی به پیش دلم
هزار بار بهست آن ز عهد بی بنیاد
جفا مکن به من ای جان برون ز حد ورنه
هزار ناله زنم در جهان و صد فریاد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
جهان کنی دگر از وصل خویشتن آباد
گذشت داد من از حد برون ز دست غمت
بده مراد دلم بیش از این مکن بیداد
اگر به کلبه احزان ما دهی تشریف
هزار جان عزیزم فدای جان تو باد
مرا سریست بر آن آستان و می دانی
فدای راه تو کردیم و هرچه باداباد
منم که بنده ی آن قامت چو سرو توأم
به بوستان وفای تو همچو سرو آزاد
جفا کنند حبیبان ولی به پیش دلم
هزار بار بهست آن ز عهد بی بنیاد
جفا مکن به من ای جان برون ز حد ورنه
هزار ناله زنم در جهان و صد فریاد
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.