۱۹۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۹۳

چه باشد ار تو ز لطفم کنی زمانی شاد
جهان کنی دگر از وصل خویشتن آباد

گذشت داد من از حد برون ز دست غمت
بده مراد دلم بیش از این مکن بیداد

اگر به کلبه احزان ما دهی تشریف
هزار جان عزیزم فدای جان تو باد

مرا سریست بر آن آستان و می دانی
فدای راه تو کردیم و هرچه باداباد

منم که بنده ی آن قامت چو سرو توأم
به بوستان وفای تو همچو سرو آزاد

جفا کنند حبیبان ولی به پیش دلم
هزار بار بهست آن ز عهد بی بنیاد

جفا مکن به من ای جان برون ز حد ورنه
هزار ناله زنم در جهان و صد فریاد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.