هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از درد هجران و بیوفایی زمانه شکایت میکند. او از غم و غصهای که بر دلش سنگینی میکند مینالد و از بیعدالتی و جفای روزگار گله دارد. شاعر احساس میکند که در دنیایی بیوفا و ناامید زندگی میکند و از این که معشوق او را فراموش کرده است، رنج میبرد.
رده سنی:
16+
متن حاوی مضامین عاطفی عمیق و غمانگیز است که درک آنها به بلوغ عاطفی و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعری کلاسیک ممکن است برای مخاطبان جوانتر چالشبرانگیز باشد.
شمارهٔ ۴۲۵
بگو کجا برم از دست هجر تو فریاد
که کند خانه صبرم ز بیخ و از بنیاد
فغان و داد که پیچید دست طاقت من
به جان رسید دل خسته ی من از بیداد
نه در زمانه وفا و نه بر سپهر امید
فلک جفای تو تا کی کشم که شرمت باد
کسی که یک نفس از یاد تو نیاساید
روا بود که تو او را گذاشتی از یاد
چو سرو گوشه گرفتم که از جفا برهم
ولی ز غصّه دوران نمی شوم آزاد
به غیر غصّه ندارم قرین ز کار جهان
نمی شوم ز زمانه زمانکی دلشاد
ز غصّه جان عزیزم به لب رسید به غم
کنون اگر نرسی خود کیم رسد فریاد
که کند خانه صبرم ز بیخ و از بنیاد
فغان و داد که پیچید دست طاقت من
به جان رسید دل خسته ی من از بیداد
نه در زمانه وفا و نه بر سپهر امید
فلک جفای تو تا کی کشم که شرمت باد
کسی که یک نفس از یاد تو نیاساید
روا بود که تو او را گذاشتی از یاد
چو سرو گوشه گرفتم که از جفا برهم
ولی ز غصّه دوران نمی شوم آزاد
به غیر غصّه ندارم قرین ز کار جهان
نمی شوم ز زمانه زمانکی دلشاد
ز غصّه جان عزیزم به لب رسید به غم
کنون اگر نرسی خود کیم رسد فریاد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.