هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عارفانه از درد فراق و جفای معشوق سخن می‌گوید. شاعر از جدایی جان و دل می‌نالد، از بی‌مهری معشوق شکایت دارد و طلب رحمت و لطف می‌کند. او خاک پای معشوق را گرامی می‌دارد و از فلک نیز به دلیل جفایش شکایت می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و عارفانه عمیق است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و عاطفی نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند جفا و شکایت ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

شمارهٔ ۴۳۱

چون دلم وصل او دوا دارد
از تنم جان چرا جدا دارد

دل ز ما برد و قصد جانم کرد
ظلم بر ما چنین روا دارد

از چه رو آخر آن بت بی مهر
دایماً میل بر جفا دارد

دلبرا این دل شکسته ی من
طمع از دوست مومیا دارد

چشم نم دیده در گهرباری
مردم دیده را گوا دارد

خاک پای تو را به دیده کشم
که اثرها چو توتیا دارد

رحمتی بر من غریب بکن
که به ملک جهان تو را دارد

فلک اندر پی جفاست ببین
که توقّع ازو وفا دارد

نظر از بنده ات دریغ مدار
که بجز لطف تو کرا دارد
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.