۱۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۳۴

نگار من دلی چون سنگ دارد
ز نام عاشقانش ننگ دارد

دلم بر آتش هجران او سوخت
کنون باد از غمش در چنگ دارد

مرا با او سر صلحست و یاری
چرا با ما همیشه جنگ دارد

ز دست روز هجرانش خدا را
دلم را چون دهانش تنگ دارد

سهی سرویست در باغ دل ما
به دستان حیله و نیرنگ دارد

چرا بی جرمی آن یار ستمگر
به خون جان ما آهنگ دارد

خوشا حال دلی کاندر جهان او
دو گوش و هوش و رو در چنگ دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.