۱۵۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۵۸

عشق رویت عقل ما تاراج کرد
نیر چشمت قلب ما آماج کرد

رقعه ای فرموده بودی جان من
تارک سر را به جای تاج کرد

زاهد ار از لعل جان فرسای تو
التماس بوسه ای از باج کرد

لشکر هجرت به ملک جان رسید
شحنه ی وصل تو را اخراج کرد

ترک چشمت چون به یغما دست برد
در جهان جان جهان تاراج کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.