۱۳۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۶۱

درد ما را دوا نخواهد کرد
کام ما را روا نخواهد کرد

من ز روز نخست دانستم
کان ستمگر وفا نخواهد کرد

با من خسته ی ضعیف نحیف
بجز از ماجرا نخواهد کرد

مرغ جانم بگو که با همه جور
جز به کویت هوا نخواهد کرد

ای دل ار تو هزار جان بدهی
با تو غیر از جفا نخواهد کرد

بر سر جنگ و ماجراست هنوز
با تو صلح و صفا نخواهد کرد

یار بیگانه گشت تا دانی
رحم بر آشنا نخواهد کرد

ای دل خسته یار محتشمم
نظری بر گدا نخواهد کرد

صد از این جور گر کنی جانا
بر جهان، جز دعا نخواهد کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.