۱۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۶۸

تا چند دل از هجر تو بیهوش توان کرد
زهر شب هجران رخت نوش توان کرد

آتش چه زنی از رخ خود در من از این بیش
بر آتش هجران تو سر پوش توان کرد

یکباره بکش تا برهم از غم هجران
بر آتش غم تا به کی این جوش توان کرد

با آنکه جفا بر من دلداده پسندی
ای دوست وفای تو فراموش توان کرد

گر وصل نباشد صنما دست وفا را
با خیل خیال تو در آغوش توان کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.