۱۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۶۹

جانا غم عشق تو فراموش توان کرد
غیر از غم عشق تو در آغوش توان کرد

گر تو صد از این جور کنی بر من مسکین
ای جان به ستم عهد فراموش توان کرد

گر چه سخنم یاد نگیری به حقیقت
درّیست گرانمایه که در گوش توان کرد

ار زهر هلاهل دهدم عشق به یک دم
ای دوست به یاد لب تو نوش توان کرد

امشب اگرم نیست به وصل تو امیدی
با این همه غم یاد شب دوش توان کرد

گیسوی تو از قد تو بگذشت نگارا
افعی چنین را به سر آغوش توان کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۶۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.