۱۶۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۸۵

دلبر به هر چه گفت به قولش وفا نکرد
با این دل رمیده به غیر از جفا نکرد

بیچاره دل به درد غمش شد اسیر و او
از لطف خویش درد دلم را دوا نکرد

عهدی ببست با من بیچاره پیش ازین
دل برد آن نگار و به عهدش وفا نکرد

دل برد و تن به دست بلای فراق داد
آن بی حفاظ با من مسکین چه ها نکرد

دایم به خاک کوی وفایش نشسته ام
بگذشت آن نگار و نظر بر گدا نکرد

گفتا مراد تو بدهم تنگ دل مشو
لیکن مرادم از لب لعلش روا نکرد

با آنکه جز جفا ننمودی به حال من
دانی که در جهانی چو جهان کس وفا نکرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.