هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و رنج عاشقانه و انتظار برای وصال معشوق است. شاعر از بی‌نوایی و دوری از معشوق شکایت می‌کند و امیدوار است که روزی به وصال برسد. او از دل‌دادگی و نرسیدن به معشوق می‌گوید و آرزو می‌کند که بلای عشق بر او آسان شود. در نهایت، شاعر از طبیب می‌خواهد که به درد دل او توجه کند تا شاید درمانی یابد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و رنج‌های عاطفی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از زبان شعر کلاسیک ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

شمارهٔ ۵۱۵

دردمندی چه شود گر به دوایی برسد
بی نوایی ز وصالت به نوایی برسد

تا به کی روی بتابی ز من بی سر و پا
آخر از دور مرا نیز دعایی برسد

می دهم جان مگر از خوان وصالت روزی
هم به گوش دل من بانگ صلایی برسد

باز گویم که نه او شاه جهانست کجا
وصله ای از شب وصلت به گدایی برسد

دل بدادیم ز دست و نرسیدیم به دوست
می دهم جان مگر این کار به جایی برسد

ز تو چون بر دل من بوی وفایی نرسد
مپسند ار به من خسته بلایی برسد

ای طبیب از من دل خسته نظر باز مگیر
که مگر دردم از این در به شفایی برسد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.