۱۴۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۲۹

گرچه بیداد جفای تو به غایت باشد
حاش لله که مرا از تو شکایت باشد

دل تو میل وفای من سرگشته نکرد
از دل ای دوست به دل گرچه سرایت باشد

از جهان کام دل آن روز بود حاصل من
که تو را با من دلخسته عنایت باشد

گر نماند اثری از من بیچاره هنوز
دل من بر سر پیمان و وفایت باشد

در جهانت چو جهان بنده مخلص نبود
مکشش خاصه که بی جرم و جنایت باشد

گر به خاکش گذری بوی محبّت شنوی
بکن اندیشه که مهرش بچه غایت باشد

داده ام جان و جهان و غم عشقش ستدم
در جهان بهتر از اینم چه کفایت باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.