۱۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۷۹

چرا ز وصل تو کامم روا نمی باشد
چرا به بخت منت جز جفا نمی باشد

پیام من که رساند به یار مهرگسل
رسول من چکنم جز صبا نمی باشد

بگو به هجر توأم خون دل ز دیده برفت
به غیر مردمکم کس گوا نمی باشد

دوای درد من ای جان نمی کنی چکنم
به دست بنده به غیر از دعا نمی باشد

چو نوش داروی لعلت دوای رنجورست
بده که جز شب وصلت دوا نمی باشد

بترس از آه دل زار دردمندانت
که تیر آه سحرگه خطا نمی باشد

برون مبر ز حد ای جان جفا که در دو جهان
ستم به خسته دلان هم روا نمی باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۷۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.