۱۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۰۴

عاشقان گل رخسار تو بستان طلبند
وز قد سرو وشت شیوه و دستان طلبند

همچو پروانه سرگشته دل خلق جهان
بر فروغ رخ تو راه شبستان طلبند

بلبلان را همه فریاد و فغان دانی چیست
عاشقانند و به بستان گل بستان طلبند

در فراق رخ تو ناله برآورد هزار
ناله و سوز سحرگاه ز دستان طلبند

غمزه ی شوخ و لب لعل تو با همدگرند
ره زن و باج خود از باده پرستان طلبند

به شب دولت وصل تو ندارم دستی
تیغ هجران تو را رستم دستان طلبند

چشم تو خون جهان ریخت ازو نیست عجب
راستی و خرد و عقل زمستان طلبند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۰۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.