۱۶۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۰۶

دردمندان تو از وصل تو درمان طلبند
یک نظر دیدن روی تو چو ایمان طلبند

همچو پروانه ی سرگشته دلِ خلق جهان
بر فروغ رخ تو راه شبستان طلبند

بلبلان را همه فریاد و فغان دانی چیست
عاشقانند و به بستان گل بستان طلبند

در فراق رخ تو ناله برآورد هزار
وین زمان باج خود از باده پرستان طلبند

غمزه شوخ و لب لعل تو با همدیگر
زاری و سوز سحرگاه ز دستان طلبند

به شب دولت وصل تو ندارم دستی
تیغ هجران تو را رستم دستان طلبند

چشم تو خون جهان ریخت ازو نیست عجب
راستی و خرد و عقل ز مستان طلبند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۰۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.