هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد فراق و هجران معشوق شکایت می‌کند و از جفای روزگار و رقیب می‌نالد. او امیدوار است که معشوق با وصل خود، دل سوخته‌اش را تسکین دهد و از لطف و عنایت خود دریغ نکند. شاعر اعلام می‌کند که حاضر است جان خود را فدای معشوق کند و تنها آرزوی دیدار او را دارد.
رده سنی: 16+ متن حاوی مضامین عاشقانه عمیق و احساسات شدید است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و کنایه‌های ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۶۲۵

عاقبت درد من خسته سرایت بکند
از فراق تو بسی با تو شکایت بکند

آنچه دیدم ز جفای فلک و جور رقیب
بخت شوریده ی من با تو حکایت بکند

درد هجران تو افکند در آتش دل من
مگرم وصل تو ای دوست حمایت بکند

جان رسیدم به لب از شدّت هجران جانا
لطف جان پرور تو بو که عنایت بکند

چه شود ای بت بگزیده ی من گر ز کرم
دل ما را شب وصل تو رعایت بکند

گر به خون دل ما هست رضایت صنما
دل مسکین به جهان عین رضایت بکند

گر خرامی سوی ما همچو سهی سرو روان
بجز از جان چه فدای کف پایت بکند
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.