هوش مصنوعی:
شاعر در این غزل از درد عشق و فراق معشوق میگوید و بیان میکند که معشوق با وجود همه مهر و وفایی که در دل شاعر جای داده، به او جفا میکند. شاعر از غم فراق و بیوفایی معشوق شکایت دارد و اظهار میکند که دلش جز به معشوق میل به جایی ندارد و دردمندانه امید وصل را در دل نگه داشته است.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه عمیق و احساساتی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسبتر است. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیده ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.
شمارهٔ ۶۳۱
دلبرم دل ز برم برد و وفایی نکند
درد ما را ز لب خویش دوایی نکند
این همه مهر و وفا کز رخ او در دل ماست
نیست یکدم که به من جور و جفایی نکند
نیست یک شب ز فراق تو که دست دل من
از غمت پیرهنی را به قبایی نکند
چونکه بالاش بدیدم به چمن می گفتم
عجب ار بر سر ما باز بلایی نکند
دل چو در چشم و سر زلف تو آویخت به مهر
عشق گفت عهده به جانم که خطایی نکند
جز سر زلف سیاهت که دلم کرد وطن
دلبرا خاطر من میل به جایی نکند
چه کنم خانه ی خود کرده سیاه این دل من
او هوس جز سر کوی تو هوایی نکند
در زمانی که دل من به در راز شود
جز امید شب وصل تو دعایی نکند
خاطر خسته ی مجروح من از ملک جهان
خوشتر از دیدن دیدار تو رایی نکند
درد ما را ز لب خویش دوایی نکند
این همه مهر و وفا کز رخ او در دل ماست
نیست یکدم که به من جور و جفایی نکند
نیست یک شب ز فراق تو که دست دل من
از غمت پیرهنی را به قبایی نکند
چونکه بالاش بدیدم به چمن می گفتم
عجب ار بر سر ما باز بلایی نکند
دل چو در چشم و سر زلف تو آویخت به مهر
عشق گفت عهده به جانم که خطایی نکند
جز سر زلف سیاهت که دلم کرد وطن
دلبرا خاطر من میل به جایی نکند
چه کنم خانه ی خود کرده سیاه این دل من
او هوس جز سر کوی تو هوایی نکند
در زمانی که دل من به در راز شود
جز امید شب وصل تو دعایی نکند
خاطر خسته ی مجروح من از ملک جهان
خوشتر از دیدن دیدار تو رایی نکند
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.