هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه از درد فراق و جفای معشوق میگوید و آرزوی وصال را بیان میکند. شاعر از بیوفایی معشوق شکایت دارد و درد دلش را با تصاویر شاعرانه مانند باد صبا و زلفهای معشوق بیان میکند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و مفاهیم بهکاررفته نیاز به سطحی از بلوغ عاطفی و ادبی دارد.
شمارهٔ ۶۵۲
درد ما را دوا تواند بود
زان جفاجو وفا تواند بود
دلبر از این دهان شیرینت
کام جانم روا تواند بود
حالت درد ما که عرضه دهد
پیش او جز صبا تواند بود
گوید آن دردها که بر دل ماست
نازنینا روا تواند بود
ای بت دلربا به عهد رخت
هیچکس پارسا تواند بود
پای بست غم و بلاست دلم
زان دو زلف دوتا تواند بود
تو مرا جانی و ز من دوری
تن ز جان چون جدا تواند بود
آن بت از لطف خویشتن با من
یک نفس گوییا تواند بود
ای بت بی وفا به جان جهان
تا به کی این جفا تواند بود
بی تو جان در تنم نکو نفسی
ای دو دیده کجا تواند بود
دل مهجور من به درد فراق
بیش از این مبتلا تواند بود
من شکسته دلم چو زلف بتان
وصل او مومیا تواند بود
خاک پای تو در دو چشم بصر
دلبرا توتیا تواند بود
صحبت آن نگار شهر آشوب
هیچ بی ماجرا تواند بود
زان جفاجو وفا تواند بود
دلبر از این دهان شیرینت
کام جانم روا تواند بود
حالت درد ما که عرضه دهد
پیش او جز صبا تواند بود
گوید آن دردها که بر دل ماست
نازنینا روا تواند بود
ای بت دلربا به عهد رخت
هیچکس پارسا تواند بود
پای بست غم و بلاست دلم
زان دو زلف دوتا تواند بود
تو مرا جانی و ز من دوری
تن ز جان چون جدا تواند بود
آن بت از لطف خویشتن با من
یک نفس گوییا تواند بود
ای بت بی وفا به جان جهان
تا به کی این جفا تواند بود
بی تو جان در تنم نکو نفسی
ای دو دیده کجا تواند بود
دل مهجور من به درد فراق
بیش از این مبتلا تواند بود
من شکسته دلم چو زلف بتان
وصل او مومیا تواند بود
خاک پای تو در دو چشم بصر
دلبرا توتیا تواند بود
صحبت آن نگار شهر آشوب
هیچ بی ماجرا تواند بود
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.