۱۳۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۵۱

خاطرم از هر دو کون آزاد بود
با خیالش روز و شب دلشاد بود

در خیالم قدّ آن دلبر گذشت
چون بدیدم قامت شمشاد بود

پیش قدّش بنده گشتم رایگان
گرچه یار ما چو سرو آزاد بود

داد من یک لحظه از وصلش نداد
وآنچه کرد او بر من از بیداد بود

بر سر کوی جفایش از دلم
شب همه شب ناله و فریاد بود

قول و عهدی بود ما را در میان
عهد بشکستی و قولت باد بود

چون وفایی نیست در عهد جهان
زان سبب عهد تو بی بنیاد بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.