۱۵۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۳۶

فراقت بر دلم بار آورد بار
گل بختم همه خار آورد خار

چو زلف سرکشش شوریده حالم
چرا پیوند ما را بشکند یار

مرا بر دل بسی بُد بار ایام
منه بر دل مرا هجران به سر بار

بگو کز گلشن وصلت نگارا
نصیب من چرا باشد همه خار

مکن زین بیش بر من جور و خواری
برو شرمی بدار آخر ز دادار

وفا و مردمی در پای بردی
نگه دار عهد ما باری به یاد آر

دلم بردی و بشکستی چو زلفت
چو دل بردی ز ما نیکش نگه دار

ز دست روز هجرانت دلم را
مدارش همچو زلف خود نگونسار

به بازار غم عشقت گذشتم
شدم از جان و دل او را خریدار

جهان را رونقی چندان نباشد
از این بهتر بدارش ای جهاندار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۳۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.