۱۷۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۷۳

در افتادم به عشق او ز تقدیر
مسلمانان مسلمانان چه تدبیر

چنانم بر وصالش آرزومند
که بگذشتست از تحریر و تقریر

خداوندا تو یاد عشق خوبان
ز جان ما به لطف خویش برگیر

چرا در عشق او از خود خبر نیست
چه چاره چون چنین رفتست تقدیر

چه بازی می کند بنگر تو از دور
فغان از جور این چرخ کهن پیر

به جان آمد دل من از فراقش
شده مهر رخ خوبش جهانگیر

عجب گر نشنوی ای نور دیده
فغان و ناله های ما به شبگیر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۷۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.