هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از روزگار ناعادلانه و بی‌وفایی دنیا شکایت می‌کند. او اشاره می‌کند که در این دوران، افراد بااخلاق و با مروّت به نیازمندی افتاده‌اند، در حالی که دنیا پر از فلزات بی‌ارزش است و طلا و نقره در اثر ستمگری ذوب می‌شوند. شاعر از بی‌عدالتی و جفای روزگار می‌نالد و بیان می‌کند که دل او در چنین فضایی پرواز نکرده است. او تنها باد صبا را محرم راز خود می‌داند و آرزو می‌کند که پیامش به گوش فلک برسد تا دیگر سرنوشت ناجنس را به خود نپیچد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و اجتماعی است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین استفاده از نمادها و استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۷۸۹

فغان و داد ازین روزگار سفله نواز
که دارد اهل مروّت بدین صفت به نیاز

ز آهن و مس و رویست و قلع عالم پر
طلا و نقره ازین جور می رود بگداز

چراغ بزر ز روغن همیشه می سوزد
جفانگر که سر شمع می برند به گاز

به شهر کبک و کبوتر به دانه می دارند
به دشت و کوه و بیابان به طعمه گردد باز

ز جور چرخ جفاجوی دونِ دون پرور
نکرد مرغ دل من درین هوا پرواز

حکایت ستم چرخ با که بتوان گفت
به غیر باد صبا کاو مراست محرم راز

مگر به گوش فلک از جهان دهد پیغام
که بیش ازین سر ناجنس را به خود مفراز
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.