۱۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۰۸

ما در میان عاشقان عشق خدا داریم و بس
آن دل نباشد کاو بود خالی ز یادش یک نفس

فریاد خوانم در غمش چون عندلیب از بوستان
جانم ز شوق آمد به لب آخر به فریادم برس

حالیست بس مشکل مرا ای دوستان تدبیر چیست؟
نی در فراقم طاقتی نی بر وصالم دست رس

هر دل هوایی می کند هر سر در او سودا بسی
دانی که جز لطفت مرا دیگر نباشد هیچ کس

طوطی دل نالان شده اندر هوای وصل تو
دلداده ی بیچاره ای تا چند باشد در قفس

ای دل مترس از کس برو در کوی او شو معتکف
زیرا که در شب محتسب هرگز نترسد از عسس

عمریست تا جان می دهم بر بوی وصلت در جهان
دارم ز عشق روی تو در دل هوا در سر هوس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.