۲۰۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۰۹

ما را بجز خیال تو کس نیست هم نفس
بی تو نمی توان که برآریم یک نفس

در بحر غم فتاده منم در فراق تو
ای نور هر دو دیده به فریاد ما برس

دلبر به خواب صبحدم و نیستش خبر
کز چشمه دو چشم جهان می رود ارس

خوش خفته در کجاوه ی نازی چه غم خوری
زآنکس که ناله ها زند از شوق چون جرس

تیغ فراق بازوی صبرم شکست و ما
از دوست صبر چون بتوانیم زین سپس

بلبل صفت مقید بند و بلا شدیم
روزی .... که تا بشکنم قفس

عشق تو شاهباز و من خسته دل ضعیف
با باز عشق روی تو بازی کند مگس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۰۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.