۱۳۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۴۳

نگارینا مکن بر من ستم بیش
مزن زین بیش تو بر ریش من نیش

ز وصلم کام دل می ده خدا را
مجو زین بیشتر کام بداندیش

تو خویشی بیش ازین ما را میازار
که فرقی باشد از بیگانه تا خویش

به ترکش چون توان کز تیر مژگانش
اگر قربان شوم بهتر درین کیش

مرا داغ فراقت هست بر جان
نمک واجب نباشد بر سر ریش

چه گویم مدّعی بد سرانجام
چه با من در میان بودش ازین پیش

تو سلطان جهانداری خدا را
مشو غافل دمی از حال درویش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.