هوش مصنوعی: شاعر در این متن از ناآرامی و حیرت خود از زندگی و شرایطش می‌گوید. او از جفا و غربت رنج می‌برد و از این که در دیار خود نیز آرامش ندارد، شکایت دارد. با این حال، از خداوند ناامید نیست و امیدوار است. او از یار سنگدل خود گله می‌کند و آرزوی رحمت و وصل دارد. در پایان، از حاصل زندگی خود ابراز ندامت می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌های زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ناامیدی، جفا، و ندامت ممکن است برای سنین پایین سنگین باشد.

شمارهٔ ۸۴۴

آسوده نیست خاطرم از روزگار خویش
پیوسته در تحیرم از کار و بار خویش

دیدم جفا و غربت آن هم غریب نیست
حالم ببین که چون گذرد در دیار خویش

برگشته ام ز یار و سرگشته ام کنون
اینش جزا بود که بگردد ز یار خویش

هر چند چرخ با من مسکین ستیزه کرد
نومید نیستم ز در کردگار خویش

دستم اگر نه چون کمرش در میان رود
خون دل از دو دیده کنم در کنار خویش

لعل تو آب حیاتست تشنه را
آبی به لب رسان ز لب آبدار خویش

هستم به کام دشمن و آن یار سنگ دل
روزی نکرد یادی ازین دوستار خویش

امّیدوار بر در وصلش نشسته ام
رحمی کن ای نگار به امّیدوار خویش

گویندم ای جهان ز جهانت چه حاصلست
حاصل ندامتست کنونم ز کار خویش
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.