۱۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۴۸

به غیر سوز و گدازیم چاره نیست چو شمع
نزار و زارم و گریان ز غم میانه جمع

فراغتی ز من و حال زار من داری
مگر نمی رسدت حال زار بنده به سمع

اگرچه کرد غم هجر دوست قلع مرا
نمی کند غم عشقش دل من از جان قمع

منم مدام به بالین دوست تا دم صبح
ز درد هجر عزیزان نزار و زار چو شمع

تو چرخ سفله ببین کاو چگونه قلاّشست
که فرق می نکند نقره را کنون از قلع
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۴۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.