هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد هجران و عشق ناکام خود می‌نالد. او خود را به شمعی تشبیه می‌کند که از فراق عزیزانش می‌سوزد و می‌گرید. با وجودی که غم هجران، او را از پای درآورده، اما عشقش همچنان در دلش زنده است. شاعر از بی‌تفاوتی معشوق و روزگار شکایت دارد و گویا هیچ چاره‌ای جز سوختن و گداختن مانند شمع ندارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و درد هجران در این متن، برای درک و ارتباط بهتر، به بلوغ عاطفی و تجربه‌ی زندگی بیشتری نیاز دارد. نوجوانان در این سن معمولاً بهتر می‌توانند با چنین احساساتی همذات‌پنداری کنند.

شمارهٔ ۸۴۸

به غیر سوز و گدازیم چاره نیست چو شمع
نزار و زارم و گریان ز غم میانه جمع

فراغتی ز من و حال زار من داری
مگر نمی رسدت حال زار بنده به سمع

اگرچه کرد غم هجر دوست قلع مرا
نمی کند غم عشقش دل من از جان قمع

منم مدام به بالین دوست تا دم صبح
ز درد هجر عزیزان نزار و زار چو شمع

تو چرخ سفله ببین کاو چگونه قلاّشست
که فرق می نکند نقره را کنون از قلع
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۴۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.