۲۲۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۷۷

من نمی یابم دوای درد دل
با که گویم ماجرای درد دل

درد دل گر باشد از عشقت دوا
می کشم از جان بلای درد دل

از طبیب دل دوایی خواستم
گفت می دانم دوای درد دل

از لب و رخسار خود کردم دوا
گلشکر بهر شفای درد دل

غیر درد عشق اگرچه راحتست
من نمی خواهم به جای درد دل

گر نمی دانی که درد من ز چیست
رنگ روی من گوای درد دل

مرغ جانم را پر و بالش بسوخت
از فراقت در هوای درد دل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۷۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.