هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و رنج عاشقی است که از فراق معشوق خود رنج می‌برد. او از غم هجران و جفای زمانه شکایت می‌کند و از معشوق می‌خواهد که بازگردد تا دلش را به پای او نثار کند. شاعر از نازکی دل و سختی‌های عشق می‌گوید و از معشوق می‌خواهد که دلش را نشکند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم شعری کلاسیک نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۸۷۶

رفتی و در غم تو بماندم فگار دل
بازآی تا کنیم به پایت نثار دل

آخر نگاه دار دل خستگان هجر
شاید که آید آخر کارت به کار دل

چون جان به لب رسید ز دست جفای چرخ
برکندم از نگار خود و از دیار دل

گفتم به زلف او که چه کردی تو صید گفت
کردم شکار چون دل او صد هزار دل

حال دل ستمکش محزون من مپرس
بشکستم از فراق رخش روزگار دل

رفتیم و کامی از تو ندیدیم عاقبت
بگذاشتیم بر در تو یادگار دل

دل کز جهان به زلف تو بستیم مشکنش
نازک بود حکایت دل زینهار دل
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۷۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.