هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق عمیق و دیرینه خود به معشوق سخن میگوید و از بیوفایی و نامهربانی او شکایت دارد. او بیان میکند که دلش اسیر زلف معشوق است و جز غم عشق او چیزی در دنیا ندارد. شاعر از درد هجران و فراق مینالد و آرزوی وصال معشوق را دارد، هرچند که آن را خیالی باطل میداند.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که درک آن برای سنین پایینتر دشوار بوده و ممکن است مناسب نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند بیوفایی و درد فراق نیاز به بلوغ عاطفی دارد.
شمارهٔ ۸۹۴
مرا عشقت نه امروزست در دل
که مهرت را سرشتستند با گل
تو نیز ای بی وفا نامهربان یار
مباش آخر ز حال بنده غافل
دل دیوانه گفتا ترک او کن
به ترک جان بگوید هیچ عاقل
مرا سهلست پیش دوست مردن
فراق روی جانانست مشکل
دلم در قید زلفت پای بندست
بگو جانا چه شاید کرد با دل
نگارینا تو می دانی ندارم
به عالم جز غم عشقت مداخل
منم غرقه میان موج هجران
چه داند حال من کس بر سواحل
شدم راضی که خوابش ببینم
که وصل او خیالی بود باطل
وصال دوست می خواهم به زاری
وگر نی از جهان ما را چه حاصل
که مهرت را سرشتستند با گل
تو نیز ای بی وفا نامهربان یار
مباش آخر ز حال بنده غافل
دل دیوانه گفتا ترک او کن
به ترک جان بگوید هیچ عاقل
مرا سهلست پیش دوست مردن
فراق روی جانانست مشکل
دلم در قید زلفت پای بندست
بگو جانا چه شاید کرد با دل
نگارینا تو می دانی ندارم
به عالم جز غم عشقت مداخل
منم غرقه میان موج هجران
چه داند حال من کس بر سواحل
شدم راضی که خوابش ببینم
که وصل او خیالی بود باطل
وصال دوست می خواهم به زاری
وگر نی از جهان ما را چه حاصل
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.