هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و سوز دل خود به معشوق می‌گوید. او از ناکامی‌های عاشقانه، سودای زلف یار، و بی‌قراری خود سخن می‌گوید و از صبا می‌خواهد پیامش را به معشوق برساند. عقلش او را از این عشق ناپخته بازمی‌دارد، اما دلش اسیر دام عشق است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عاشقانه و عرفانی است که درک آن به بلوغ فکری و عاطفی نیاز دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به‌کاررفته ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال نامفهوم یا سنگین باشد.

شمارهٔ ۸۹۹

برنمی آید مرا زان لعل جان افزای کام
وز شراب عشق او چون چشم او مستم مدام

چون صراحی می رود خون دلم از جور یار
دایماً سرگشته ام در مجلس او همچو جام

می پزم سودای زلف یار در دیگ هوس
عقل می گوید تو تا کی می پزی سودای خام

صبر می باید مرا در عاشقی و چاره نیست
همچو مرغ زیرک ای دل چون درافتادی به دام

ای صبا چون بگذری هیچت فتد کز مردمی
سوی یار من بری از خسته ی مسکین پیام

گو من مهجور در عشق تو سرگردان شدم
در جهان از وصل تو هرگز ندیده هیچ کام

می فرستم از دل و جانت سلامی دم به دم
ور تو در سالی کنی یکبار یاد ما تمام
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۹۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.