۱۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۰۶

یک نظر گر می کنی بر حال ما، ما را تمام
هم عنایت کرد باید بر من ای ماه تمام

چشم بختم ز انتظارت گشت چون دریای خون
برنیاید خاطرم را زان لب شیرینت کام

تا به کی داری روا جانا که رود خون رود
در فراق روی خوبت از دو چشم ما مدام

تا به کی همچون صراحی خون رود در دل مرا
تا به کی سرگشته گردم در جهان مانند جام

چون طبیب من علاج مایه سودا نداشت
لاجرم ناپخته می باید مرا سودای خام

عشق او بازست و باز از سر گرفتن خوش بود
لیک دل در چنگ او افتاده مسکین چون حمام

توسنی بودم به تندی بدلگام و کینه جوی
از جفای چرخ گشتم در فراق دوست رام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۰۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.