۱۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۲۵

من دلخسته در عشقت خرابم
ببرده آتش عشق تو آبم

گرم چون چشم مستت مست خواهی
بده جانا از آن لعلت شرابم

به چشم ساحر و زلف پرآشوب
ببردی ای نگار از دیده خوابم

دوای درد دل پرسیدم از دوست
چنین داد آن طبیب دل جوابم

ز وصلت آب وصلی بر دلم زن
که من بر آتش هجران کبابم

نکردی چاره ای از وصلم ای جان
چرا همچون جهان کردی خرابم

مرا سرگشته می داری شب و روز
از آن چون زلف تو در پیچ و تابم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.