۱۶۲ بار خوانده شده
من دلخسته در عشقت خرابم
ببرده آتش عشق تو آبم
گرم چون چشم مستت مست خواهی
بده جانا از آن لعلت شرابم
به چشم ساحر و زلف پرآشوب
ببردی ای نگار از دیده خوابم
دوای درد دل پرسیدم از دوست
چنین داد آن طبیب دل جوابم
ز وصلت آب وصلی بر دلم زن
که من بر آتش هجران کبابم
نکردی چاره ای از وصلم ای جان
چرا همچون جهان کردی خرابم
مرا سرگشته می داری شب و روز
از آن چون زلف تو در پیچ و تابم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
ببرده آتش عشق تو آبم
گرم چون چشم مستت مست خواهی
بده جانا از آن لعلت شرابم
به چشم ساحر و زلف پرآشوب
ببردی ای نگار از دیده خوابم
دوای درد دل پرسیدم از دوست
چنین داد آن طبیب دل جوابم
ز وصلت آب وصلی بر دلم زن
که من بر آتش هجران کبابم
نکردی چاره ای از وصلم ای جان
چرا همچون جهان کردی خرابم
مرا سرگشته می داری شب و روز
از آن چون زلف تو در پیچ و تابم
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.