هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر به بیان عشق و علاقهی عمیق خود به معشوق میپردازد. او از ناز و اداهای معشوق، درد فراق و بیقراری خود میگوید و حتی در روز قیامت نیز به امید دیدار اوست. شاعر از درماندگی خود در برابر جمال معشوق سخن میگوید و اظهار میکند که حتی پزشکان نیز از درمان او عاجزند. او خود را اسیر زلف معشوق میداند و از غمزههای او به عنوان تیرهای کمان یاد میکند. شاعر در نهایت اعلام میکند که در همهحال به یاد معشوق است و جهاندلی او را از خوب و بد آگاه کرده است.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانهی عمیق و استفاده از استعارهها و کنایههای ادبی است که درک آن برای مخاطبان با سن کمتر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند حسرت، فراق و روز قیامت نیاز به بلوغ فکری برای درک کامل دارند.
شمارهٔ ۹۹۰
بیا ای سرو ناز من روان تا در برت گیرم
گهی دست تو را گیرم گهی در پای تو میرم
اگر کامم به ناکامی رسانی از شب وصلم
به روز حشر برخیزم به حسرت دامنت گیرم
طبیب من چو دردم دید در دم گفت بیچاره
دوای تو نمی دانم چو رفت از دست تدبیرم
جوابش ای دل دانا من نادان چنین دانم
که در پای دل شیدا ز زلف اوست زنجیرم
کمان ابروانت چون مرا خم داد پشت دل
مزن باری تو از غمزه به ناوکهای چون تیرم
اگر نور تجلّی را نمایی ور نهان داری
مرا باری به نام تست بام و شام تکبیرم
دلم دانی که می داند بد و نیک جهان بسیار
تو آخر چند بفریبی به تقریر و به تحریرم
گهی دست تو را گیرم گهی در پای تو میرم
اگر کامم به ناکامی رسانی از شب وصلم
به روز حشر برخیزم به حسرت دامنت گیرم
طبیب من چو دردم دید در دم گفت بیچاره
دوای تو نمی دانم چو رفت از دست تدبیرم
جوابش ای دل دانا من نادان چنین دانم
که در پای دل شیدا ز زلف اوست زنجیرم
کمان ابروانت چون مرا خم داد پشت دل
مزن باری تو از غمزه به ناوکهای چون تیرم
اگر نور تجلّی را نمایی ور نهان داری
مرا باری به نام تست بام و شام تکبیرم
دلم دانی که می داند بد و نیک جهان بسیار
تو آخر چند بفریبی به تقریر و به تحریرم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.