هوش مصنوعی:
شاعر خود را به پروانهای تشبیه میکند که عاشق نور شمع روی معشوق است و در آتش فراق میسوزد. او از معشوق میخواهد که رحم کند و لحظهای به او وصال دهد، زیرا تنها درمان درد هجرانش، وصال با معشوق است. در پایان، شاعر از پادشاه خوبان میخواهد که به حالش رحم کند و او را از فقر وصال نجات دهد.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه عمیق و استفاده از استعارههای پیچیده است که درک آنها ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد. همچنین، مفهوم فراق و وصال نیاز به بلوغ عاطفی دارد.
شمارهٔ ۹۸۹
بر نور شمع رویت پروانه ی حقیرم
بر آتش جمالت تا کی چنین بمیرم
تا کی مرا بسوزی بر آتش فراقت
از دولت وصالت یک لحظه دست گیرم
پروانه ای بر آتش ناچار می بسوزم
چون از جمال رویت ای دوست ناگزیرم
در وقت جان سپردن گر بر لبم نهی لب
ای آب زندگانی باشد که من نمیرم
بر خاک من چو روزی افتد گذارت ای جان
دست از لحد بر آرم تا دامنت بگیرم
ای پادشاه خوبان بر حال من ببخشای
رحمی بکن خدا را کز وصل تو فقیرم
دریست در جهانم بر دل ز روز هجران
جز دولت وصالت درمان نمی پذیرم
بر آتش جمالت تا کی چنین بمیرم
تا کی مرا بسوزی بر آتش فراقت
از دولت وصالت یک لحظه دست گیرم
پروانه ای بر آتش ناچار می بسوزم
چون از جمال رویت ای دوست ناگزیرم
در وقت جان سپردن گر بر لبم نهی لب
ای آب زندگانی باشد که من نمیرم
بر خاک من چو روزی افتد گذارت ای جان
دست از لحد بر آرم تا دامنت بگیرم
ای پادشاه خوبان بر حال من ببخشای
رحمی بکن خدا را کز وصل تو فقیرم
دریست در جهانم بر دل ز روز هجران
جز دولت وصالت درمان نمی پذیرم
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.