۱۷۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۹۲

مدّتی تا به غم حال جهان می سازم
شرح حالی ز سر شوق همی پردازم

چون کبوتر بچه کاو در وطنش انس گرفت
به سر کوی تمنّای تو در پروازم

چند رانی من دلسوخته را از بر خویش
به خلاف ای صنم آخر نفسی بنوازم

یک زمان سوی من خسته مهجور خرام
تا دل و جان و جهان در قدمت اندازم

گرچه بازت به هوس با دگری هست هوا
در هوای شب دیدار تو چون شهبازم

سرّ عشق رخ تو در دل ما بود نهان
لیک شد فاش چو نی در همه عالم زارم

به جهان گر نظری می کنی از غایت لطف
دو جهان را چه محل هر سه جهان در بازم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۹۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.