۱۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۱۹

ای سر زلف تو پناه دلم
چیست جز عشق تو گناه دلم

در غم اشتیاق دیدارت
مردم چشم شد گواه دلم

چه شود گر نهی ز روی کرم
شبکی وصل خود به راه دلم

لشگر عشق تو فرود آمد
ناگه ای جان به پیشگاه دلم

تیغ هجر تو در جهان بنهاد
بشکست او به غم سپاه دلم

نفسی گر کشم فرو میرد
شمع چرخ فلک ز آه دلم

شب همه شب خیال طلعت دوست
نقش بندد به کارگاه دلم

خرمن عشق تو به روی جهان
نیک بر باد داد کاه دلم

به سر و جان تو که در دو جهان
نیست جز کوی تو پناه دلم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.