۱۶۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۱۸

تا هست نظر بدان جمالم
یک لحظه نرفت از خیالم

در شوق دو روی چون گل تو
تا چند چو بلبلی بنالم

در حسرت طاق ابروانش
پیوسته ز هجر چون هلالم

تا چند کشی به داغ هجرم
محروم چرا من از وصالم

رحم آر بدین شکسته خاطر
کز دست خیال چون خیالم

از لطف تو دلبرا چه باشد
گر زود کنی نظر به حالم

بازآی که در فراق رویت
بگرفت ز جان خود ملالم

از شوخی آن دو چشم و ابرو
هر چند اسیر زلف و خالم

سرو قد دوست بس بلندست
دستی نرسد بدان نهالم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.