۱۸۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۲۱

چو بلبل در هوای گلستانم
که باشم دایماً با دوستانم

اگرنه عشق گل باشد زمانی
نبیند هیچکس در بوستانم

به عشق آن گل سیراب بینی
که با دستان چنین هم داستانم

دلم جز روی گل رویی نخواهد
قسم باشد به روح راستانم

به سرو قامتش گفتم وفا کن
جوابم داد و گفت از راستانم

به دستانم نمی آید به دست او
جهانگیرست حالی داستانم

نگارینا ز روی لطف باری
ز دست غم زمانی واستانم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.