هوش مصنوعی: شاعر در این شعر خود را به بلبلی تشبیه می‌کند که همیشه در هوای گلستان و در کنار دوستانش است. او عشق به گل را دلیل اصلی حضور خود در بوستان می‌داند و تأکید می‌کند که بدون این عشق، کسی او را در بوستان نخواهد دید. شاعر از عشق به گل سخن می‌گوید و قسم می‌خورد که دلش جز روی گل چیزی نمی‌خواهد. او از وفاداری به سرو قامت گل می‌گوید و از اینکه نمی‌تواند به او دست یابد، اظهار ناراحتی می‌کند. در پایان، از خداوند می‌خواهد که او را از غم رها کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عاشقانه و شاعرانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و احساسی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۱۰۲۱

چو بلبل در هوای گلستانم
که باشم دایماً با دوستانم

اگرنه عشق گل باشد زمانی
نبیند هیچکس در بوستانم

به عشق آن گل سیراب بینی
که با دستان چنین هم داستانم

دلم جز روی گل رویی نخواهد
قسم باشد به روح راستانم

به سرو قامتش گفتم وفا کن
جوابم داد و گفت از راستانم

به دستانم نمی آید به دست او
جهانگیرست حالی داستانم

نگارینا ز روی لطف باری
ز دست غم زمانی واستانم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.