هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد عشق و فراق معشوق می‌نالد و ناتوانی خود در ترک این عشق را بیان می‌کند. او از آتش عشق و هجران شکایت دارد و از معشوق می‌خواهد که به درمان دلش بپردازد. شاعر خود را بندهٔ معشوق می‌داند و اعلام می‌کند که هر فرمانی دهد، اطاعت خواهد کرد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه‌ای است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات ادبی ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

شمارهٔ ۱۰۳۲

ناتوانم به غم عشق تو و نتوانم
که کنم ترک غم عشق تو تا بتوانم

تا به کی ز آتش عشق تو جهانی سوزد
کز غم هجر تو جانا به لب آمد جانم

تو طبیب دل پردرد من خسته دلی
تا به کی زان لب شیرین نکنی درمانم

تا به پای طلبت گرد جهان می گردم
بشد از دست به یکبار سر و سامانم

تو به خواب خوش و فارغ ز من ای جان همه شب
به فلک می رسد از شوق رخت افغانم

تا کی ای دوست نگویی که چنین نتوان زیست
نه مرادی ز جهان و نه رخ جانانم

من تو را بنده ام ای جان تو خداوند منی
من بر اینم چه کنم هرچه تو گویی آنم

گر تو گویی ز سر و جان بگذر درگذرم
بنده قربان توأم گر بدهی فرمانم

مشکل ای دوست تو در دست جهان آمده ای
نازنینا مده از دست چنین آسانم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۳۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.