۱۶۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۴۲

پیش رویش جان و دل قربان کنم
هرچه فرماید نگارم آن کنم

گر بگوید ترک جان کن در غمم
هجر جان در پیش دل آسان کنم

هر شب اندر بستر غمخوارگی
گوش نه گردون پر از افغان کنم

از زر رخساره و مرجان اشک
زرّ و مرجان در جهان ارزان کنم

از فراق مقدم او هر نفس
صد نثار از اشک در دامان کنم

دلبر از من فارغ آخر من چرا
خویشتن را بی سر و سامان کنم

خلوت دل بی خیالش گر بود
خانه غم بر سرش ویران کنم

دیده گر بر غیرش اندازد نظر
در غم هجرانش خون افشان کنم

تا جهان باقیست جانی می دهم
تا جهان را در سر جانان کنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.