۱۸۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۷۱

دیگر هوای عشق تو در سرگرفته ایم
عشق رخ چو ماه تو از سر گرفته ایم

بر یاد آن دو چشم و لب لعل دلکشت
از باده ی خیال تو ساغر گرفته ایم

دایم خیال قدّ چو سرو روان تو
از سر برون نکرده و در برگرفته ایم

در ظلمت فراق تو گم گشت دل ز من
وز بوی جعد زلف تو ره برگرفته ایم

سیماب چون گهر ز دو چشمم چکد ولی
رخ را به روز هجر تو در زر گرفته ایم

تا پای طاقتست دوان در طلب شویم
تا دست هست دامن دلبر گرفته ایم

جان از برای دیدن جانان خوش است و ما
بی وصل تو دل از دو جهان برگرفته ایم

از چشمه ی زلال وصالت نخورده جام
با آتش فراق تو خوش در گرفته ایم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.