۲۰۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۷۵

دور از تو دلبرا چه جفاها کشیده ایم
وز طعن دشمنان چه سخنها شنیده ایم

آنها که دیده از غمت ای نور دیده دید
نشنیده ایم از کس و هرگز ندیده ایم

در دور چرخ سفله ز دست حریف هجر
بس جرعه ی جفا که به یادت کشیده ایم

گویی که چیست حاصل عمرت ز عشق ما
دل رفت در پیش طمع از جان بریده ایم

از اشتیاق آن دهن همچو میم تو
چون نون ز بار محنت هجران خمیده ایم

زین بیش خون مردمک دیده ام مریز
کاو را به نار و خون جگر پروریده ایم

ما ذرّه وار در سر بازار مهر یار
شادی به باد داده و غم را خریده ایم

گر دوست یاد ما نکند ما ز مهر دل
بر یاد دوست جامه جان را دریده ایم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۷۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.