۱۹۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۸۵

در درد بمردیم و به درمان نرسیدیم
از سر بگذشتیم و به سامان نرسیدیم

جان کرده فداییم به راه غم عشقش
دل برد به دستان و به جانان نرسیدیم

در ظلمت هجران به لب آمد دل تنگم
فریاد که در شمع شبستان نرسیدیم

دیدیم جهان را و بگشتیم سراپای
در سایه ات ای سرو خرامان نرسیدیم

گل رفت دریغا که نکردیم گل افشان
در وقت گل سرخ به بستان نرسیدیم

از گلشن وصل رخت ای دیده نصیبم
خارست از آن رو به گلستان نرسیدیم

خارست به جای گل و زاغست قرینش
بلبل ز چمن رفت و به دستان نرسیدیم

فریادرسم پیشتر از آنکه دریغا
گویی که به فریاد ضعیفان نرسیدیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۸۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.