۱۸۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۸۸

ما در دو جهان جز دلکی ریش نداریم
جز غصّه ز بیگانه و از خویش نداریم

با این همه گر هر دو جهان عرضه دهندم
ما دست دل از دامن درویش نداریم

گر دوست سوی ما نگرد عین عنایت
حقّا که غم از طعن بداندیش نداریم

قربان کمان گوشه ابروی تو گشتیم
چون تیر جفاهای تو در کیش نداریم

مجروح شد از تیر جفایت دل مسکین
جز لطف تو ما مرهم این ریش نداریم

آخر چه شود گر بنهی مرهم لطفی
بر ریش که ما مرهم این نیش نداریم

گویند به ترکش کن و دل باز به دست آر
مشکل همه آنست که این کیش نداریم

باری ز جهان حاصل عمر از غم عشقش
جز دیده ی گریان و دل ریش نداریم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۸۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.