۱۵۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۹۳

دلا تا کی به درد او بسازیم
چو زر در بوته ی هجرش گدازیم

خیالش دایماً مهمان دل شد
بیا تا برگ مهمانی بسازیم

سهی سروا مکن زین بیشتر ناز
که پیش قد و بالایت بنازیم

نیاز ما به روی تست جانا
وگرنه از دو عالم بی نیازیم

میان انجمن در بوستانها
به یاد قامتت ما سرفرازیم

چو بلبل با رخ گل رنگ بازم
بیا ای دل که تا عشقی ببازیم

هوای کوی عشقت گر بلندست
به چرخ وصل تو چون شاهبازیم

به یکباره مشوی از کار ما دست
که تا جان و جهان در پات بازیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۹۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.