هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه بیانگر درد و رنج عاشق در فراق معشوق است. شاعر از عشق بی‌پاسخ، سوختن در آتش مهر، تنهایی و بی‌کسی در واقعه عشق، و آرزوی وصال می‌گوید. او از معشوق می‌خواهد تا به جمع آنان بپیوندد تا بتوانند در راهش فداکاری کنند. همچنین، اشاره‌ای به وعده‌های معشوق درباره بنده‌نوازی دارد که محقق نشده است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، مضامین عشق و فراق نیاز به درک عاطفی بالاتری دارد.

شمارهٔ ۱۰۹۲

تا به کی در غم عشق تو چنین درسازیم
زآتش مهر رخ دوست چو زر بگدازیم

شمع جمعی تو و پروانه بیچاره منم
با میان آی که تا در قدمت سر بازیم

همچو سروم ز در ای دوست به شادی بخرام
تا نثار قدمت ما سر و زر در بازیم

در جهانم هوس خاک سر کوی تو بود
در هوای شب وصلت صنما چون بازیم

در فراق رخت ای دوست چه پرسی حالم
با غم و غصّه و با خون جگر می سازیم

کس در این واقعه دست من مسکین نگرفت
غیر اشکم که در این واقعه ها دمسازیم

گفته بودند که تو بنده نوازی دانی
خود نگفتی که جهان را شبکی بنوازیم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۹۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.