هوش مصنوعی:
متن بالا بیانگر درد و رنج شاعر از جفاها و بلاهای زندگی است. او از ظلم و ستمی که بر او روا داشته شده شکایت میکند و از دوری یار و بیوفایی او مینالد. شاعر با زبانی غمگین و دلشکسته، وضعیت خود را توصیف میکند و از طبیب (معشوق) میخواهد که به حال او رسیدگی کند.
رده سنی:
16+
متن حاوی مضامین عمیق عاطفی و اجتماعی مانند درد، ظلم و دلشکستگی است که ممکن است برای مخاطبان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و مفاهیم پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۱۱۴۱
دل به جان آمد از عنا دیدن
وز عنای جهان بلا دیدن
قطره ای خون بلا چگونه بشد
تا به کی باشد این جفا دیدن
ستم و ظلم بیش ازین نتوان
بر من خسته دل روا دیدن
جور و خواری چنین روا نبود
بر تن زار مبتلا دیدن
جان شیرین تویی و رفته ز تن
جان ز تن چون توان جدا دیدن
بی رخ خوب تو به جان آمد
مردم دیده ام ز نادیدن
ای دل از بخت خویش باید دید
یا از آن یار بی وفا دیدن
این جفاها که می کشی ز فلک
می نباید تو را ز ما دیدن
بی نواییم لازمست تو را
نیک در حال بی نوا دیدن
تو طبیب منی روا داری
خسته ی خویش بی دوا دیدن
وز عنای جهان بلا دیدن
قطره ای خون بلا چگونه بشد
تا به کی باشد این جفا دیدن
ستم و ظلم بیش ازین نتوان
بر من خسته دل روا دیدن
جور و خواری چنین روا نبود
بر تن زار مبتلا دیدن
جان شیرین تویی و رفته ز تن
جان ز تن چون توان جدا دیدن
بی رخ خوب تو به جان آمد
مردم دیده ام ز نادیدن
ای دل از بخت خویش باید دید
یا از آن یار بی وفا دیدن
این جفاها که می کشی ز فلک
می نباید تو را ز ما دیدن
بی نواییم لازمست تو را
نیک در حال بی نوا دیدن
تو طبیب منی روا داری
خسته ی خویش بی دوا دیدن
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.