هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عارفانه، بیانگر درد فراق و اشتیاق وصال معشوق است. شاعر با زبانی پراحساس از معشوق میخواهد بر تخت دلش پادشاهی کند، به درد دلش رسیدگی کند و با وصلش او را از عذاب فراق نجات دهد. او از گواهی مردم دیده بر خون دلش میگوید و از معشوق میخواهد به اشکهایش نظر کند. در پایان، شاعر خود را گدای سر کوی معشوق معرفی میکند و از او میخواهد به حال فروماندگان توجه کند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و عارفانه موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و کنایههای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه برای درک کامل دارد.
شمارهٔ ۱۱۶۸
نشین به تخت دل ما و پادشاهی کن
بده تو داد دل ما و هرچه خواهی کن
گواه خون دل ماست مردم دیده
تو چشم سوی من و گوش بر گواهی کن
که خون دل به فراقت ز دیده می بارد
ز وصل خویشتنش زود عذرخواهی کن
وگر ز مردم چشمم نمی کنی باور
نظر به اشک چو مرجان و رنگ کاهی کن
منم گدای سر کوی تو دریغ مدار
نظر ز حال فروماندگان و شاهی کن
درین جهان اگرت وصل دوست می باید
بیا و از دل و جان آه صبحگاهی کن
بده تو داد دل ما و هرچه خواهی کن
گواه خون دل ماست مردم دیده
تو چشم سوی من و گوش بر گواهی کن
که خون دل به فراقت ز دیده می بارد
ز وصل خویشتنش زود عذرخواهی کن
وگر ز مردم چشمم نمی کنی باور
نظر به اشک چو مرجان و رنگ کاهی کن
منم گدای سر کوی تو دریغ مدار
نظر ز حال فروماندگان و شاهی کن
درین جهان اگرت وصل دوست می باید
بیا و از دل و جان آه صبحگاهی کن
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.