هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از فراق یار و نبودن نشانههای او در جهان شکایت میکند. او از نبود مهر و وفا، درد فراق، و تنهایی مینالد و به دنبال تسلی و همدردی است. همچنین، از روزگار گذشته با عزیزان و از دست دادن آنها یاد میکند.
رده سنی:
16+
متن حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و غمانگیز است که درک آنها به بلوغ عاطفی و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین یا نامفهوم باشد.
شمارهٔ ۱۲۱۴
گفته بودم یار گیرم یار کو
در جهان اکنون ز یار آثار کو
یار در عالم نمی بینم بسی
وین زمان جز صحبت اغیار کو
پیش ازین بودی مگر مهر و وفا
نیک بین برگی از آن گلزار کو
بر امید وصل او جان داده ام
گفت ای بیچاره آن بازار کو
گشته ام در گلشن وصلش بسی
وز گل رویش مرا جز خار کو
خسته ی درد فراقت شد دلم
ای طبیب من مرا تیمار کو
از غمم جان بر لب آمد چون کنم
غم بسی دارم ولی غمخوار کو
دل ببرد از دستم و واپس نداد
سهل کار دل ولی دلدار کو
با عزیزان روزگاری داشتم
ای عزیز من از آن دیار کو
نور دیده مونس جانم بد او
در غمش جز دیده خونبار کو
در جهان اکنون ز یار آثار کو
یار در عالم نمی بینم بسی
وین زمان جز صحبت اغیار کو
پیش ازین بودی مگر مهر و وفا
نیک بین برگی از آن گلزار کو
بر امید وصل او جان داده ام
گفت ای بیچاره آن بازار کو
گشته ام در گلشن وصلش بسی
وز گل رویش مرا جز خار کو
خسته ی درد فراقت شد دلم
ای طبیب من مرا تیمار کو
از غمم جان بر لب آمد چون کنم
غم بسی دارم ولی غمخوار کو
دل ببرد از دستم و واپس نداد
سهل کار دل ولی دلدار کو
با عزیزان روزگاری داشتم
ای عزیز من از آن دیار کو
نور دیده مونس جانم بد او
در غمش جز دیده خونبار کو
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.